به زودی ورقی از فصلهای طبیعت برخواهد گشت .فصلی که هر صفحه اش منشایی از نور وجود دنیای بی کران و هستی است . فصلی که با آمدنش روحی تازه در دلها می دهد . یکسال دیگر گذشت با تمام غصه ها و غم هایش و تما م لبخندها و شادیهایش ای کاش به جای این همه تکاپو برای خانه تکانی خانه ها ، نخست سری به دلهای پرغم و غبار آلودمان می زدیم .این همه گرفتگی را با دعای خیری صفا می دادیم و عطر هزار هزار شاخه گل را بر جانمان می افشاندیم . بعد از آن کنار هفت سین هایمان می نشستیم و یامقلب القلوب می گفتیم و یا مقلب الابصار می شدیم و یا محول الاحوال زندگی می کردیم.
نوروز باستانی، یادگار کهن و چند هزار ساله ما ایرانیان بر گرفته از گردش روزگار و تغییر فصل ها است.دلخوشی کودکی مان اسکناس های تا نخورده و متبرک در قرآن بود که همیشه بعد از صدای توپ و آغاز سال نو از بزرگتر هایمان عیدی می گرفتیم. بزرگی می گفت دلخوشی ها کوچکند که خوشبختی را می سازند ولی در این روزگار بی معرفت چقدر دلخوشی هایمان کم شده یا شاید هم ما سختگیر شده ایم.خیلی دلم هوای روزهای با طراوت کودکی در نوروز ، دیدو بازدید ، سیزده بدر ، پرخوری های سر سفره هفت سین و هزار دلخوشی دیگر شده است.دنیای بزرگ سالی، دنیای خوبی نیست. دنیای دویدن ومشغله های فراوان است. گاهی کودک شدن و برگشت به شادابی و صداقت آن دوران چاره درد ما کودکان دیروز است.
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گرنکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ
بهاری باشید
موضوع مطلب :